شعر
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز مه بد بر تن توجوشن است (رودکی)
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۸۹ ساعت 18:35 توسط اتریسا
|
وز مه بد بر تن توجوشن است (رودکی)
یه روز یه تیکه سنگ الماس ، از آسمون افتاد توی یه مرداب .
آب مرداب مرده بود ولی الماس میون اون مرداب می درخشید .
بدون اینکه ارزشش کم بشه و یا کسی بگه چون این الماس تو مردابه
پس الماس نیست .
اون سنگ گرانبها با گل و لای مرداب هم نشین شده بود.
زندگیش مردابی بود
شبها با دیدن ستاره های آسمان که از جنس خودش بودن آسمانی میشد
روز با تابش آفتاب می درخشید و مرداب از درخشش اون محو میشد
این بودکه زندگی این الماس چند گانه بود .
و این حکایت شخصیت چند گانه توست دوست من ...
روز